شعر در مورد میلاد حضرت زینب

شعر در مورد میلاد حضرت زینب

شعر ولادت حضرت زینب؛ زیباترین اشعار ولادت حضرت زینب (س)

با مجموعه‌ای از شعر ولادت حضرت زینب (س)، شعر به مناسبت ولادت حضرت زینب، شعر درباره حضرت زینب، شعر در مورد ولادت حضرت زینب، شعر میلاد حضرت زینب و روز پرستار همراه ما باشید.

شاعران آیینی که همواره به خاندان اهل بیت پیامبر عشق می‌ورزند، ولادت حضرت زینب سلام الله علیها را دست‌آویزی برای سرودن شعرهای زیبا قرار داده‌اند. ولادت حضرت زینب (س) در این اشعار از چند منظر نگریسته می‌شود.

به عنوان مثال نام زینب به معنای زینت پدر و نقش پررنگ حضرت زینب در حوادث قیام کربلا و ابلاغ پیام آن بیش از دیگر مضامین تکرار می‌شوند. در مطلب حاضر اشعاری زیبا درباره تولد حضرت زینب (س) آماده شده است که ضمن تبریک این روز خجسته شما را به خواندن آنها دعوت می‌کنیم.

منتخب شعر ولادت حضرت زینب

خوب است که از زینب کبری بنویسم از حضرت صدیقه صغری بنویسم

تا نقش ببندد به دلم نام عقیله از آمدن دختر زهرا بنویسم

از حال و هوای قدم تازه رسیده از پشت در و جمع گداها بنویسم

با کسب اجازه بنویسم خود زهرا یا روی زمین شاخه طوبی بنویسم

وقتی شده چون فاطمه سر تا قدم او شاید بشود ام ابیها بنویسم

تنها نه فقط چشم مدینه شده روشن از روشنی چشم دو دنیا بنویسم

من منتظرم حضرت جبریل بیاید یک اسم پر از عطر و مُسما بنویسم

جبریل کنار پر قنداقه رسیده باید ملکی محو تماشا بنویسم

حالا که رسیده به علی مژده مولود بگذار که من زینت بابا بنویسم

بانو به خدا زیر قدم‌های تو جنت دستان تو را عرش مُعلی بنویسم

وقتی که به لبهای حسین آمده لبخند بد نیست که یک چند تمنا بنویسم

هر چند که دیری ست تمنای من این است از کربُ و بَلای شده امضا بنویسم

سیدحجت بحرالعلومی

❆❆❆

← شعر ولادت حضرت زینب (س) →

آن قدر عاشقیم که املا نمی‌شود مستی ما که در قلمی جا نمی‌شود

زلف مرا به پنجره‌های ضریح عشق طوری گره زدند، دگر وا نمی‌شود

باید که ناز داشت، کمی نیز غمزه داشت هر دختر قبیله که لیلا نمی‌شود

آن کس که خاک پای مریدان میکده است محتاج معجزات مسیحا نمی‌شود

«تاک» مرا به عشق تو در خم گذاشتند حالا شراب می‌شود و یا نمی‌شود

ما مثل باده‌ایم شبی امتحان کنید انگور زاده‌ایم شبی امتحان کنید

شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت از حاجیان کعبه سبز شما نوشت

شکر خدا که دست قدر، دست سرنوشت نام مرا شریف‌ترین خاک پا نوشت

صبح ازل به خاک تو پیشانی‌ام رسید این سجده را فرشته به پای خدا نوشت

از ما سؤال شد که اسیر تو می‌شویم؟ ما خواستیم و آیه «قالو بلی» نوشت

بالای سر در حرم کبریاییش نام تو را به خط خودش با طلا نوشت

یعنی تمام جلوه آل عبا تویی آیینه تمام نمای خدا تویی

اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت موسی ادامه داشت مسیحا ادامه داشت

ای بارش همیشه سجاده‌های نور در امتداد چشم تو دریا ادامه داشت

بانو اگر به آینه‌ها سر نمی‌زدید تاریکی همیشه‌ی دنیا ادامه داشت

در آسمان چهارم افلاک جا زدیم آیات رد پای تو اما ادامه داشت

تا زندگی‌ات را به تماشا گذاشتی آن عمر جاودانه زهرا ادامه داشت

ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا

گفتیم آسمانی و دیدیم برتری گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری

گفتیم دختر اسد الله غالبی ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری

تو از زمان کودکیت تا بزرگیت شیواترین مفسر الله اکبری

تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می‌بری

بر شانه‌های سبز تو باز رسالت است تو اولین پیمبر بعد از پیمبری

خورشید روی تو شرف مشرقین شد یک نیمه‌ات حسن شد و نیمت حسین شد

ای ماورای حد تصور کمال تو بالاتر از پریدن جبریل بال تو

از مادری چنین چنین دختری شود هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو

غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده‌ایم در انعکاس آینه‌های زلال تو

نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو

از گوشه‌های چشم تو ساحل درست شد محض رضای پای تو محمل درست شد

تو زینبی و شیر زن بعد کربلا تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا

زهرا، نبی، حسین و علی و حسن تویی بانو تویی تو «پنج تن» بعد کربلا

ای سایه بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت

عباس هم رشیدی قد تو را ندید از بس که سر به زیر بود در برابرت

شب زنده دار شام غریبان کربلا دل بسته بر نماز شب تو برادرت

ای خطبه صدای تو نهج البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت

هجده سربریده به دنبال چشم تو هجده سر بریده نگهبان معجرت

ای قله نجابت توحید، جای تو  عطر حضور فاطمه دارد حیای تو

علی اکبر لطیفیان

سلام بر من و اُم و اَب و برادر من درود باد به ابنا و جد اطهر من

منم پیمبر خون خدای عزوجل که وحی می‌دمد از نطق روح پرور من

مرا به تربیت حیدری کنار حسن برای کرب و بلا پرورید مادر من

تنم سپر، سخنم ذوالفقار خشم علی مصاف، بدر و احد، کوفه، شام، خیبر من

هماره بر گل روی عزیز زهرا بود نگاه اول من تا نگاه آخر من

ز آفتاب قیامت اثر نمی‌ماند اگر به حشر فتد سایه‌ای ز معجر من

منم پیمبر ثارالله و چهل معراج به پیشباز بلا ثبت شد به دفتر من

کسی که بوسه به دستش زدی رسول خدا  نهاد بوسه به پیشانی منور من

نگاه نافذ بابا به صورتم می‌گفت به حق که فاطمه دوم است دختر من

شب ولادتم آغوش خود گشود ز هم به بر گرفت مرا همچو جان، برادر من

قسم به خون شهیدان، پیام خون خدا رسد به گوش همه نسل‌ها ز حنجر من

حسین داشت بسی پاس احترام مرا نمی‌نشست علمدار او به محضر من

جلال و عزت و عزم و ثبات و صبر و رضا کنند خم سر تعظیم در برابر من

اگر چه حج من از مکه شد شروع ولی سفر به کرب و بلا گشت حج برتر من

حسین کعبه شد و کربلا و کوفه و شام شد این سفر عرفات و منا و مشعر من

ز دست رفتم و یکدم ز پای ننشستم هماره محمل من گشته بود سنگر من

زمام ناقه من بود اگر به دست عدو سر حسین، سر نیزه گشت رهبر من

سرم شکست ولی سرفراز برگشتم اگرچه ریخت ز هر بام، سنگ بر سر من

خدا گواست ندیدم به غیر زیبایی زهی عقیده و ایمان و عشق و باور من

می بهشت شد، از جام دیده‌ام جوشید هر آنچه ریخت عدو خون دل به ساغر من

قدم قدم همه آب حیات جاری بود به کام خشک شهیدان ز دیده تر من

سخن ز فاطمه گوید به موج حادثه‌ها نماز و چادر خاکی و ماه منظر من

چنان به خطبه گشودم زبان به بزم یزید که لال شد ز سخن، دشمن ستمگر من…

به جای چادر خاکی، ز طی ره گردید غبار، مقنعه گیسوی معطر من

به بیت بیت بلند قصیده‌ات میثم بگیر حاجت خود را هماره از درِ من

غلامرضا سازگار

❆❆❆

← شعر ولادت حضرت زینب (س) →

با خبر کرد نسیمی همه دنیا را متلاطم شده دیدند دل دریا را

گل سرخی که می ‌از قطره شبنم می‌زد مست می‌کرد ز بوی نفسش صحرا را

چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین شور می‌داد ز حال خوش خود بالا را

چشم‌هایی به روی چشم دگر وا شد و بعد دل مجنون کسی برد دل لیلا را

بین آغوش برادر چقدر آرام است چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را

زینت خانه مهتاب به دنیا آمد زینب حضرت ارباب به دنیا آمد

چهره‌اش منعکس از طلعت روی زهراست عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست

حضرت زینب کبری خودش اقیانوسی‌ست گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست

اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست

مادری کرد برای سه امامش زینب پس ولایت به پرستاری او پا برجاست

سوره مریم قرآن نمی ‌از تفسیرش وسعت روح بزرگش چقدر نا پیداست

بهترین خوبترین خواهر دنیا آمد حضرت فاطمه دیگر دنیا آمد

مسعود اصلانی

وقت نزول رحمت حق از سحاب شد یعنی که جام دیده ما پُر شراب شد

مستی ما به رتبه اعلی رسیده است آن گونه که دل همه ما خراب شد

زهراترین ستاره زهرا طلوع کرد نوری دمید و قبلگه آفتاب شد

بعد از طلوع مِهر رخش دل جلا گرفت در ذره ذره‌های دلم انقلاب شد

امشب خدا برای علی حیدر آفرید زیباترین دعای علی مستجاب شد

یک نیمه اش حسن شد و یک نیمه‌اش حسین از شدت بزرگی‌اش عالی جناب شد

از بس که شأن و منزلتش پر بها بود وحی خدا به حضرت ختمی مآب شد

آمد ندا که نام دل آراش زینب است این گونه شد که زینت بابا خطاب شد

قائم مقام فاطمه آمد ادب کنید از او سعادت دو جهان را طلب کنید

ما از ازل گدای پریشان زینبیم شکر خدا که ریزه خور خوان زینبیم

با یک دعای او همه عاشق شدیم و بس یعنی که عاشقانه مسلمان زینبیم

ما را خرید و نوکر اربابمان نمود ممنون لطف و بخشش و احسان زینبیم

طعم شراب کوثری او زبانزد است مست و خراب باده جوشان زینبیم

با یک نگاه حیدریش جذبمان نمود ما قوم در به در، همه سلمان زینبیم

حجب و حیای دختر زهرا زبانزد است تا روز حشر ما همه حیران زینبیم

مثل خدیجه هستی خود را فدا نمود مبهوت عزم راسخ و ایمان زینبیم

او یک تنه مقابل دشمن قیام کرد دلداده‌های رزم نمایان زینبیم

مانند مرد باشد اگر چه که خانم است خون علی میان رگش در تلاطم است

او آمده زمین و زمان را تکان دهد مثل مسیح بر تن هر مرده جان دهد

او آمده که با کرم کردگاریش با نور خویش بر سر ما سایه‌بان دهد

او آمده که آیه‌ای از «هل اتی» شود بر دست‌های خالی ما آب و نان دهد

او آمده که با نخی از تار چادرش بر دوستدار فاطمه برگ امان دهد

او آمده که با نفس مصطفاییش قد قامت نماز ولا را اذان دهد

او آمده پیمبر خورشید طف شود در ماجرای کرب و بلا امتحان دهد

او آمده که حق خودش را ادا کند یعنی به راه عشق، دو تا نوجوان دهد

او آمده برای حسین خواهری کند او آمده که خواهریش را نشان دهد

خواهر ـ برادری که عزیز دل هم‌اند تنها همین دو عاشق و معشوق عالم‌اند

هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست در آسمان عاطفه اختر نبود و نیست

دار و ندار تو همه وقف حسین بود مانند تو به پای برادر نبود و نیست

حتی تو از عصاره جانت گذشته‌ای در کربلا، شبیه تو مادر نبود و نیست

آیینه شکسته صحرای کربلا مانند ماجرای تو دیگر نبود و نیست

بر شانه صبور تو بار رسالت است مانند تو کسی که پیمبر نبود و نیست

در ذیل خطبه‌های فصیح تو گفته‌اند: اصلاً کسی شبیه تو حیدر نبود و نیست

شیوایی کلام تو را هیچ کس نداشت از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست

زینب شدی که زینت شیر خدا شوی یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست

در دفتر ثنای تو ای یاس مریمی این بس بُوَد که عالمه بی معلمی

هر دختری که دختر زهرا نمی‌شود هر بانویی که زینب کبری نمی‌شود

دار و ندار حضرت حیدر، مجلله جز تو کسی که زینت بابا نمی‌شود

وصف و مدایح همه خاندانتان در فهم و عقل ما به خدا جا نمی‌شود

پرونده زمین و زمان،زیر دست توست بی اذن تو که نامه‌ای امضا نمی‌شود

صبر و ادب به پای تو قد خم نموده‌اند این واژه‌ها بدون تو معنا نمی‌شود

دریا اگر مرکب و گل‌ها قلم شوند یک شمه از فضائلت انشا نمی‌شود

عیسی به نام نامی تو می‌دهد شفا بیخود مقام او که مسیحا نمی‌شود

شأن و مقام حضرت مریم ز مهر توست بی مهر تو که بانوی دنیا نمی‌شود

صدیقه و زکیه و تندیس عفتی تو گوهر مقدسه بحر عصمتی

آیینه تمام کمالات مادری یادآور جلال و کمال پیمبری

مستجمع جمیع صفات علی تویی یعنی تویی علی و علی تو، چه باوری؟

حیدر اگر به شهر علوم نبی در است بانو! تو هم به شهر وصال حسین، دری

وقتی به روی دست نبی گریه می‌کنی چشم انتظار دیدن روی برادری

در پای درس مادر خود پا گرفته‌ای بیخود نشد که عالمه آل حیدری

علم لدنی تو گواه کمال توست الحق که از سلاله زهرای اطهری

با نطق حیدری و بیانات فاطمی ویرانگر قبیله شوم و ستمگری

با هر کلام خود به عدو تیغ می‌کشی در رزم خود شبیه برادر، دلاوری

با قدرتت به قله دل‌ها علم زدی فتح الفتوح آل علی را رقم زدی

ای بانویی که اسوه شدی بر ادیب‌ها مدح و فضائل تو بُوَد از عجیب‌ها

با هر خطابه تو علی زنده می‌شود مبهوت ذوالفقار کلامت خطیب‌ها

وقتی که با حسین خودت حرف می‌زنی پیچیده می‌شود همه جا عطر سیب‌ها

ای یادگار فاطمه، علیا مخدره زهرا نسب شدی که شوی از نجیب‌ها

وقتی که نام توست به دارو چه حاجت است اصلاً نیاز نیست وجود طبیب‌ها

با نام تو تمامی حاجات ما رواست ای بهترین تجلی «امن یجیب‌ها»..

اسلام با حضور تو ریشه دوانده است عالم از این شهامت تو مات مانده است

زینب اگر نبود که زمزم نداشتیم از ابر دیده بارش نم نم نداشتیم

زینب اگر نبود دگر کعبه‌ای نبود باور کنید روح دعا هم نداشتیم

زینب اگر نبود، میان کتاب حق جایی برای سوره مریم نداشتیم

زینب اگر نبود جهان کفر محض بود نامی ز دین حضرت خاتم نداشتیم

زینب اگر نبود دگر حیدری نبود شیر نبرد خط مقدم نداشتیم

زینب اگر نبود علی، فاطمه نداشت آیینه نبی مکرم نداشتیم

زینب اگر نبود کرم زاده‌ای نبود مثل حسن کریم دو عالم نداشتیم

زینب اگر نبود به دنباله حسین جایی برای واژه «جانم» نداشتیم

زینب اگر نبود تلاطم نداشتیم قطعاً برای شور و نوا دم نداشتیم

این حرف آخر است که امشب قلم نوشت زینب اگر نبود محرم نداشتیم

شکر خدا که از می ‌عشقش لبالبم شکر خدا که شاعر دربار زینبم

محمد فردوسی

❆❆❆

← شعر ولادت حضرت زینب (س) →

آسمان را ستاره باران کن آمده آسمانی از خورشید

باز هم لطف حق تجلی یافت آمده آیه‌هایی از توحید

می‌توان نذر این قدم‌هایش دسته گل‌های یاس را پاشید

می‌شود خاک درگهش باشیم می‌توان خاک پاش را بوسید

می‌توان جلوه‌های زهرا را در صفات خدایی او دید

می‌توان عطر جنت حق را از قنوت نماز او بوئید

می‌‎توان وصف صبر او را هم روی کاغذ شبیه کوه کشید

تا در این خانه خانمی شده بود چشم همسایه، سایه اش که ندید

او علمدار عصر عاشوراست نرگس آسمانی زهراست

آسمان آسمان نگاهش نور آمده آسمانی از رحمت

آمده اسوه رشادت‌ها اسوه پاک دامنی، عفت

مظهر روشنایی و نور و با حیا و حجاب و با عزت

از کلامش چه می‌توان گفتن چقَدَر با نفوذ و با قدرت

بسته دل بر حسین و بر حسن و علوی خوی و فاطمی شوکت

در مدال الهی ثقلین نام او هم ردیف با عترت

کم ندارد که دیگر او چیزی از مقام الهی عصمت

گفته همچون حسین او، هیهات که دهد تن به خواری و ذلت

اوست رمز دعا برای فرج رمز پایان دهنده غیبت

وحید محمدی

امشب علی ولیمه به خلق جهان دهد امشب زمین فروغ به هفت آسمان دهد

امشب خدا تجلی خود را نشان دهد با خط نور، بر همه خط امان دهد

میلاد شیر دخت علی، شیر داور است سر تا قدم حقیقت زهرای اطهر است

باید دوباره خلقت پیغمبری چنین آرد ز کعبه بنت اسد حیدری چنین

بخشد خدا به ختم رسل کوثری چنین کز دامنش ظهور کند دختری چنین

فخر رسول و فاطمه «زِینِ اَب» است این ام الکتاب صبر و رضا، زینب است این

بَدرُ المنیر و شمس ضُحای علی است این بعد از بتول عقده گشای علی است این

یادآور صدای رسای علی است این آیینه تمام نمای علی است این

گفتار وحی در سخنش آفریده‌اند یا صورتی ز پنج تنش آفریده‌اند 

این مریم مقدس طاهاست، زینب است  این یادگار ام ابیهاست، زینب است 

این نور چشم حضرت زهراست، زینب است  این افتخار عصمت کبراست، زینب است 

در وصف او من آنچه بگویم شکست اوست  آثار بوسه‌های علی روی دست اوست 

زینب که لحظه‌هاست همه یادواره اش  زینب که سال‌هاست سراسر هزاره اش 

زینب که دل برد ز پیمبر نظاره اش  زینب که خلقت است مطیع اشاره اش 

زینب که با صدای علی حرف می‌زند  در شهر کوفه جای علی حرف می‌زند 

این است بانویی که پیام آوری کند  هنگام خطبه معجزه حیدری کند 

یک عمر بر حسین و حسن مادری کند  با دست بسته بر اسرا رهبری کند 

باران رحمت است که ریزد ز ابر او  دین زنده از قیام حسین است و صبر او

ای در تن مطهر تو جان پنج تن  ایمان تو حقیقت ایمان پنج تن 

از کودکیت شمع شبستان پنج تن  چشم تو آبیار گلستان پنج تن 

یادآور تکلم زهرا بیان توست  اعجاز ذوالفقار علی در زبان توست 

حیدر ثنات گفته که این حیدر من است  کوثر دعات کرده که این کوثر من است 

خون حسین گفته پیام آور من است  قرآن دهد شعار که احیاگر من است 

صبر و رضا به مادری‌ات کرده افتخار  خون خدا به خواهری‌ات کرده افتخار 

ایثار و صبر جمله ای از مکتب تو اند  آیات نور گوهر لعل لب تو اند 

تو آسمانی و شهدا کوکب تو اند  بالای نیزه محو نماز شب تو اند 

بسیار زن که صابر و نستوه بوده است  کی مثل تو «رَأیتُ جَمیلا» سروده است 

بر شکر قتلگاه تو از داور آفرین  بر استقامت تو ز پیغمبر آفرین 

بر ذوالفقار نطق تو از حیدرآفرین  بر خطبه دمشق تو از مادر آفرین 

وقتی شدی به کوفه پیام آور حسین  لبخند فتح زد به سر نی سر حسین 

از حنجر حسین تو، خنجر شکست خورد  با خطبه تو خصم ستمگر شکست خورد 

تنهایی و ز صبر تو لشکر شکست خورد  طغیان و ظلم تا صف محشر شکست خورد 

تو یک تنه تمام سپاه ولایتی  حق است این که دختر شاه ولایتی 

پیغمبر حسین تویی با خطاب فتح  نازل به سینه‌ات شد از اول کتاب فتح 

گردیده امتت سپه بی حساب فتح  روی تو شد به برقع خون آفتاب فتح 

میثم هماره با تو مگر گرم گفتگوست  کز معجز تو بار مضامین به نخل اوست 

غلامرضا سازگار

❆❆❆

← شعر ولادت حضرت زینب (س) →

بار دیگر سلام بر نورت مبدأ عشق، از ولادت توست

مثل زهرا سراسرت خیر است کرم و لطف و عشق، عادت توست

تو چنان در عبادتی بی بی که عبادت پیِ عبادت توست

به خداوندیِ خدا سوگند عشق تو کرده عشق را در بند

از همان ابتدا شدی آرام تو به اعجاز رنگ و بوی حسین

وسط آن همه بهشتی رو باز شد چشم تو به سوی حسین

بی گمان اینکه شد برادر تو آبرو بود و آرزوی حسین

چشمت افتاد بر جمال جمیل گریه  تو به خنده شد تبدیل

مهدی مقیمی

دوستاران ولایت همه را مژده دهید کافتابی دگر از مشرق توحید دمید

آفتابی که بقا گیرد از او  آب حیات آفتابی که دهد بر دل هر شیعه امید

آفتابی که شرف ریخت به پیمانه عشق آفتابی که از او نور به آفاق رسید

آفتابی که به جز عترت پاک نبوی مثل او را به جهان دیده تاریخ ندید

شانش آنقدر عظیم است که جبریل امین به جهان آمدنش را به نبی داد نوید

کای حبیب حق یکتا به تو از برج حیا اختری هدیه نموده است خداوند وحید

گر تمسک به وجودش کند انسان ز گناه می‌دهد حی تبارک به تنش روح حمید

روز میلاد کسی است که مثل پدرش پشت ظلم و ستم از خطبه غراش خمید

انقلابی که پس از کرببلا کرد هنوز لرزه بر پیکر اعدای حسین است چو بید

شعر خوب است ولی مرتبه زینب را نتوان با هنر و ذوق به تصویر کشید

مؤمنان پنجره خانه دل باز کنید کافتابی دگر از مشرق توحید دمید

❆❆❆

← شعر ولادت حضرت زینب (س) →

امشب که از شکوفه‌ی باران لبالب است امشب دلم به تاب و سرم گرمِ این تب است

شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است شور است و مستی است و شبی عشق مشرب است

شامی که روشناییِ روز است امشب است امشب شبِ ملیکه‌یِ دادار زینب است

این جلوه جلوه‌هایِ شبی بی کرانه است این جذبه جذبه‌یِ حرمی پُر نشانه است

این سجده سجده بر قدمی جاودانه است این شعله شعله‌ی نفَسی عاشقانه است

از هر لبی که می‌شنوی این ترانه است عالم محیط و نقطه‌ی پرگار زینب است

چشمی گشود و چشمِ شقایق به خواب شد نوری دَمید و قبله‌ی هر آفتاب شد

سِرّی رسید و معنی اُمُ الکِتاب شد زیباترین دعایِ علی مستجاب شد زهراست این که در دلِ گهواره قاب شد

امشب تمامِ گرمیِ بازار زینب است

بر عرشِ دستِ سبزِ نبی تا که جا گرفت نورش زمین و هرچه زمان را فرا گرفت

حتی بهشت سُرمه از آن خاکِ پا گرفت از عطرِ دامنش همه جا روشنا گرفت آئینه‌ای مقابلِ رویَش خدا گرفت

تصویرِ جلوه‌های خدا وار زینب است

این کیست اینکه سُجده کند عشق در برش این کیست این که سینه دَرَد در برابرش

این کیست این که از جَلَواتِ مطهرش عالم نبود غیرِ غباری به محضرش فرموده از برکاتش برادرش

آئینه دارِ حیدر کرار زینب است

تا کوچه‌اش قبیله‌ی لیلا ادامه داشت تا خانه‌اش گدایی عیسیٰ ادامه داشت

در چشمِ او طلالوء دریا ادامه داشت در قامتش قیامتِ مولا ادامه داشت زینب نبود حضرت زهرا ادامه داشت

خاتونِ خانه دارِ دو دلدار زینب است

سوگند بر شُکوهِ دلِ مرتضایی‌اش سوگند بر تَقَدُسِ کربُبلایی‌اش

سوگند بر نمازِ شبِ کبریایی‌اش بر ریشه‌هایِ چادرِ سبزِ خدایی‌اش

تا روزِ حشر کعبه‌ی ایثار زینب است

سر چشمه‌های پُر تپشِ کوهسار از اوست دریا از اوست جذبه‌یِ هر آبشار از اوست

تیغِ کلامِ حیدری اش آبدار از اوست آری تمامِ هیمنه‌یِ ذوالفقار از اوست تفسیرِ آیه‌های غم و انتظار از اوست

از کربلا بپرس علمدار زینب است

آن شانه‌ی صبور صبوری زِ ما ربود وان قامتِ غیور قیامت به پا نمود

یک شیر زن حماسه‌یِ عباس را سرود با دستِ خویش بیرقِ کرببلا گشود بر بال‌هایِ زخمی‌اش افسوس جا نبود

غم را بگو بیا که خریدار زینب است

پشتش شکست بسکه بر او آسمان گریست حتیٰ به حال روز دلش بی امان گریست

آرام بین حلقه‌ی نامحرمان گریست از خنده‌های حرمله و ساربان گریست بر گیسوان شعله‌ورِ کودکان گریست

شرحِ حدیثِ کوچه و بازار زینب است

❆❆❆

شعر دوبیتی ولادت حضرت زینب (س)

بر گلبن بوستان طاها صلوات بر نور دل حضرت زهرا صلوات

در روز ولادت گل باغ علی بفرست تو بر زینب کبرا صلوات

❆❆❆

← شعر ولادت حضرت زینب (س) →

از خدا بر ما عنایت می‌رسد دختر شاه ولایت می‌رسد

بر همه از مقدم دخت علی لطف و جود بی‌نهایت می‌رسد

❆❆❆

غنچه‌ای از گلشن طاها رسید نور چشم حضرت مولا رسید

در مدینه از کرامات خدا دخت زهرا زینب کبرا رسید

❆❆❆

هم یاور و خواهر برادر هایش هم بود برادر برادر هایش

یک عمر برای پدرش مادر بود حالا شده مادر برادرهایش

❆❆❆

آن روح زلال و صیقلی زینب بود آیینه ی غیرت علی زینب بود

هر چند امام و مقتدا بود حسین پیغمبر کربلا ولی زینب بود

جلیل صفربیگی

رباعی ولادت حضرت زینب (س)

كوثر به ظهور گوهری آوردست زهرای بتول دختری آوردست

تا در غم كربلا كند مادریش از بهر حسین خواهری آوردست

❆❆❆

← شعر ولادت حضرت زینب (س) →

این نور ز چیست چهره‌ى شب دارد؟ سجاده‌ كیست ذكر بر لب دارد؟

این لطف خداست بعد زهرا، حیدر یك فاطمه هم‌، به نام زینب دارد

❆❆❆

از کاخ علی ستاره‌ای پیدا شد بشکفته گلی ز گلشن زهرا شد

سرتاسر کائنات پر نور و سرور از یمن قدوم زینب کبری شد

❆❆❆

زینب که عزیز حی سرمد باشد نورسته گل گلشن احمد باشد

شد ماه جمادی ز طفیلش روشن زین ماه که دختر محمد باشد

❆❆❆

بر یمن قدوم بنت حیـدر صلوات بر نـائبـه‌ حضرت مـادر صلوات

لبخنـد به لب‌هـای حسین است و حسن خوشنودی قلب دو بـرادر صلوات

❆❆❆

شعر ترکی ولادت حضرت زینب (س)

بیله حیالی خانم گلمیوبدی دنیایه دوباره سالمیاجاخ مثلی اوسته گوی سایه

آناسی فاطمه دن درد و محنتی چوخدور بونون غمی غم اهل جهاندان آرتوخدور

یازوبلا حین تولد، بو غم کش ایام گوزین تکوب قاپویا، گوز یاشی توکردی مدام

کمال لطفیله نواده سین رسول انام آلوب الینه اوپردی که ایلیه آرام

نقدر ایستدی رام ایتسون اولمادی مانوس علی و فاطمه هم مجتبا اولوب مایوس

او دمده منزله قویدی قدم امام حسین قولاقینه یتشوب زینبین کلام حسین

نه گوردیله اوزین ایستور آنا قوجاقندان آتا یره، اوپه قارداشینون ایاقندان

او حالیله که حسین گوردی نازلی زینبینی عزیز خواهرینین بیلدی عین مطلبینی

آچوب ایکی قولونی، سسلدی خانیم باجی گل یاخوندی آتش غمدن یانا جانیم باجی گل

قماط زینبی آلدی او دم الی اوسته دئدی قولاقنه بیر سوز و لیک آهسته

بئله گمان ایدیرم نور دیده یاسین دئردی خواهرینه کربلا قضایاسین

حسین زینبه، زینب حسینه آغلاردی او آغلاماق دل خیرالنسانی داغلاردی

حسینه بو خانمین چوخ محبتی واریدی محبتینده اورکدن مسرتی واریدی

❆❆❆

← شعر ولادت حضرت زینب (س) →

قادر الله، عشقی ئورگتدی، تبی خلق ائیله دی آهی منظور ائتدی اونّان مطلبی خلق ائیله دی

عاشق و معشوق احوالی نمایان اولماقا خلوت و جمعیت و روز و شبی خلق ائیله دی

صورتِ انساندا نورِ لم یزل گورسنمگه بئش نفر معصوم والا منصبی خلق ائیله دی

خلقتِ افلاکه ئوز امرین مقرر ائتمه میش قبّۀ اجلالیده ختم نبی خلق ائیله دی

اقتداره منتخب اولدی علیّ المرتضی شرحِ اسرارِ یداللهَه، لبی خلق ائیله دی

فاطمه اطهر یاراندی تا مطهر روحیدن زهرۀ زهرایه خاطر کوکبی خلق ائیله دی

ذات اعلم ائتدی ئوز مهرین حسن ، قهرین حسین صلحی، جنگی، کربلانی، مکتبی خلق ائیله دی

پنج تن اجلاسینه ملحق ائدوب بیر شاهکار شوره گلدی زینتِ امّ و ابی خلق ائیله دی

هر بیریننن آلدی بیر خصلت خدای ذوالجلال ائیلیوب ترکیب باهم، زینبی خلق ائیله دی

از اینکه با مجموعه شعر ولادت حضرت زینب (س) همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. ولادت حضرت زینب بر مخاطبان ستاره مبارک. از شما دعوت می‌نماییم از دیگر مطالب مربوط به ولادت حضرت زینب (س) و روز پرستار همچون متن مولودی حضرت زینب (س)، شعر پرستار، تبریک روز پرستار و … نیز دیدن فرمایید.

شعر در مورد میلاد حضرت زینب

نظر خود را بنویسید

آخرین مطالب