نام پدر پیامبر

نام پدر پیامبر

همانطور که می دانید نام پدر پیامبر (ص) عبدالله می باشد. آیا جای سوال نیست که چگونه می شود که نام الله که اولین بار توسط پیامبر (ص) از طریق جبرئیل و وحی الهی عنوان شد، بر روی پدر پیامبر (ص) باشد ؟

مطلبی که باید قبل از ورود به بحث به آن اشاره نمود این است که ، این حضرت محمد (ص) نبود که الله را کشف نمود بلکه الله جل جلاله بود که محمد(ص) را به عنوان برگزیده خود در زمین قرار داد. و قبل از اینکه حضرت محمد (ص) قدم در این دنیا بگذارد خداوند متعال که او را با اسم اعظم الله خطاب میکنیم، پیامبران دیگری همانند موسی، عیسی و ابراهیم را مبعوث نموده بود. گروهی از اعراب، که عمدتاً نیز در قبیله ی بنی هاشم بودند، در دین حنیف (دین ابراهیم علیه السلام ) بودند که جز خدای یگانه به معبودی اعتقاد نداشتند. پدر و اجداد رسول الله (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)، بدون استثناء، همگی موحّد بوده اند و جز خدای واحد را نپرستیده اند. و الله نامی بود که حتی در زمان جاهلیت هم در میان مردم به عنوان نام خداوند یکتا شناخته شده بود.

شبه جزیره عربستان در قرن ششم میلادی سراسر جهل و جاهلیت بود. کردارهای زشت و ناروا، کارزارهای خونین، یغماگری و فرزندکشی همه فضایل اخلاقی را از بین برده و از دین حضرت ابراهیم(ع) چیزی برجای نمانده بود. خداوند بر این سرزمین بار دیگر منت گذاشت و ستاره ای درخشان را در این سرزمین فروزان کرد تا بلکه چراغ راه هدایت و سعادت این ملت عقب افتاده شود. حضرت محمد(ص) در سال 570 میلادی در این سرزمین متولد شد. طولی نکشید که این ستاره سعادت با نور خود نه تنها عربستان، بلکه سراسر جهان را روشن ساخت و اساس تمدنی انسانی را در سراسر جهان پی ریزی کرد.

مورخان نوشته اند که نسب حضرت محمد(ص) به حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم(ع) می رسد، البته خود حضرت وقتی از نیاکانش نام می برد فقط تا عدنان می شمرد و از نقل نیاکان قبل از عدنان خودداری می فرمود. نیاکان پیامبر به ترتیب عبارتند از: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصّی، کلاب، مرّه، کعب، لُوی، غالب، فهر، مالک، نصر، کنانه، خزیمه، مدرکّه، الیاس، مُضر، نزار، معد و عدنان. همه نیاکان حضرت محمد(ص) بر دین حضرت ابراهیم(ع) بودند و خدای یگانه را می پرستیدند و هیچ اعتنایی به خدایان دست ساز مردم مکه نداشتند. (حکیم، ص64؛ آیتی، ص2).

** شمه ای از زندگی برخی نیاکان پیامبر

1. قصّی بن کلاب، جدّ چهارم پیامبر است. پدر وی کلاب و مادرش فاطمه است. قصّی در گهواره بود که پدرش را از دست داد. مدتی نزد مادر و شوهرمادرش در شام به سر برد، ولی در دوران جوانی به مکه برگشت. در مکه به سبب شایستگی اش، حکومت مکه و کلیدداری کعبه برعهده او نهاده شد. وی کارهای بسیاری برای رونق شهر مکه انجام داد؛ از جمله ساختن خانه ها در کنار کعبه و تشکیل شورای حل اختلافی به نام دارالندوه. قصّی اولین کسی بود که پذیرایی از حامیان و میهمانان خانه خدا را بر قریش واجب گرداند. از وی دو فرزند به نام های عبدالدار و عبد مناف باقی ماند (سبحانی، ص112؛ آیتی، ص36).

2. عبد مناف بن قصّی، جدّ سوم پیامبر است. او بسیار پرهیزکار و خوش رفتار بود. صله ارحام به جا می آورد و به مردم کمک می کرد. حکومت و ریاست مکه طبق وصیت پدر با برادر بزرگترش عبدالدار بود. پس از فوت دو برادر در شورای دارالندوه قرار بر این شد که ریاست و تولیت کعبه با فرزندان عبدالدار و سقایت (تهیه آب برای زائران) و میهمانداری حجاج با فرزندان عبد مناف باشد (سبحانی، ص113؛ آیتی، ص41).

3. هاشم بن عبد مناف، جدّ دوم پیامبر است. نامش عمرو، ملقب به اعلاء و معروف به هاشم است. او و عبد شمس دوقلو بودند. مورخان نوشته اند که در هنگام تولد، انگشت هاشم به پیشانی برادرش، عبد شمس چسبیده بود. موقع جدا کردن آن دو خون فراوانی جاری شد و مردم این پیشامد را به فال بد گرفتند. بعدها این فال بد تعبیر شد و همیشه بین فرزندان هاشم (بنی عباس) و فرزندان عبدشمس (بنی امیه) جنگ و خونریزی بود.

هاشم زمامداری لایق بود و برای بهبود وضع زندگی مردم تلاش بسیاری می کرد از جمله با بلاد یمن و ایران پیمان هایی بست تا وضعیت مردم مکه را سامان بخشد و بازارها را گسترش دهد. مسافرت های تجاری به شام و یمن از زمان هاشم در بین مکیان رواج پیدا کرد. هاشم با زنی به نام سلمی، دختر عمرو خزرجی، ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج پسری بود به نام شبیه. وقتی هاشم در حال مرگ بود نگهداری از فرزندش را به برادر خود، مطلب سپرد و فرزند خود را غلام مطلب خواند؛ از این رو شیبه به عبدالمطلب مشهور شد (سبحانی، ص114-115؛ آیتی، همان جا).

4. عبدالمطلب بن هاشم، نخستین جد پیامبر اسلام است. وی زمامدار قریش و کلیددار کعبه بود و حدود 80 سال زندگی کرد. در سراسر عمر خود لب به شراب نزد و مردم را از آدم کشی و میگساری و بدکاری بازمی داشت. او در شمار مردان موحد و معتقد به معاد بود. یکی از کارهای مهم عبدالمطلب حفر چاه زمزم و بهره برداری رایگان عموم از آن بود. (سبحانی، ص118-119؛ آیتی، ص45-50). در سال 570 میلادی که پیامبر و عمویش به دنیا آمدند، واقعه اصحاب فیل به وقوع پیوست. ابرهه حبشی از طرف پادشاه حبشه مامور شد تا یمن و بعد عربستان را به تصرف درآورد و کعبه را ویران سازد تا مردم به جای زیارت کعبه، به زیارت کلیسایی که پادشاه حبشه در صنعا ساخته بود، بروند. وی برای تحقق این هدف شوم با سپاهی عظیم همراه فیل های جنگی به سوی مکه رهسپار شد. در نزدیکی مکه، ابرهه ماموری فرستاد و به وی گفت که پیش بزرگ قریش برو و بگو که هدف من نابودی کعبه است و اگر قریش مقاومت نکند هیچ خونی ریخته نخواهد شد. عبدالمطلب در پاسخ گفت: «کعبه خانه خداست، خدا هرچه صلاح بداند همان را انجام خواهد داد.» (سبحانی، ص128).

عبدالمطلب به مردم مکه گفت که به کوه های اطراف پناه ببرد تا در امان باشند. سپس خود را به کعبه رساند و با دلی سوزان به پروردگار چنین گفت: «بارالهی برای مصون بودن از شر و گزند آنان، امیدی به غیر از تو نیست. آنان را از حریم خود بازدار. از خانه خود دفاع کن. روزی را نرسان که صلیب آنان پیروز گردد و خدعه آنان غالب و فاتح شود». سپس خود نیز همراه مردم به کوه های مکه پناه برد و در انتظار ماند. بامدادان که لشکر ابرهه آماده حرکت به سوی کعبه شد ناگهان دسته هایی از پرندگان در آسمان ظاهر شدند که در منقار و پاهای خود سنگ هایی حمل می کردند. این مرغان لشکر ابرهه را سنگ باران کردند. به گونه ای که بیشتر لشکریان هلاک شدند. ابرهه دستور عقب نشینی داد و خود بر اثر زخم هایی که از پرتاب سنگ بر بدن داشت در صنعا جان سپرد. خداوند در سوره «فیل» به این واقعه اشاره فرموده است. آن سال به سبب این واقعه به عام الفیل مشهور شد و مبدأ تاریخی پیدا کرد (همان، ص130).

عبدالله و آمنه در این سال منتظر به دنیا آمدن فرزندشان بودند، مورخان گفته اند که احتمالا آمنه در ایام تشریق باردار شده است (سبحانی، ص153؛ آیتی، ص54). (ایام تشریق به روزهای 11 و 12 و 13 از ماه حج گفته می شود. اعراب قبل از اسلام در دو زمان حج می کردند، یکی ذی الحجه و دیگری ماه رجب که احتمالا آمنه در ماه رجب حامل نور رسول خدا(ص) شده است). بعد از مدتی عبدالله برای تجارت همراه کاروان قریش به سوی شام رهسپار شد؛ در حالی که همسرش آمنه باردار بود. بعد از مدتی کاروان به مکه بازگشت، اما عبدالله همراه آنان نبود. از کاروانیان شنیدند که عبدالله در یثرب بیمار شده و برای استراحت در نزد خویشان خود توقف کرده است. عبدالمطلب حارث را برای جویا شدن از حال برادر به یثرب فرستاد. حارث وقتی وارد یثرب شد دریافت که عبدالله با همان بیماری چشم از جهان فرو بسته است. وی این خبر را به پدرش و آمنه رساند. سوگ عبدالله برای آمنه و عبدالمطلب بسیار سنگین و گران بود. از عبدالله پنج شتر و یک گله گوسفند و یک کنیز باقی ماند. برخی منابع ذکر کرده اند که حضرت محمد(ص) چند ماهه بود که پدرش فوت کرد و قول مشهور آن است که حضرت محمد(ص) هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش رخت از این جهان بربست (سبحانی، ص146؛ آیتی، ص52).

نام پدر پیامبر

نظر خود را بنویسید

آخرین مطالب